پارت ۱۳عشق در نفرت

فردا صبح
از دید کوک
صبح از خواب پاشدمو رفتم حموم یه لباس پوشیدم(عکسشو میزارم)که برم فرودگاه و دختر خالمو بیارم (بچه ها دختر خاله کوک‌‌ شخصیت جدیده عکسشو میزارم )
از وقتی که بابام رفته کما تنها کسی که منو درک کرده فقط ساشا(اسم دختر خالشه) بوده
بعد از پوشیدا لباسم رفتم پایین
خدمتکار:قربان صبحانه میل دارین؟
من:نه....ا/ت کجاس؟
خدمتکار:خانم تو اتاقشون هستن
من:برو صداش کن بیاد پایین
خدمتکار:چشم قربان
خدمتکار رفتو ا/ت رو اورد
ا/ت:صبح بخیر
من:خانمییی امروز مهمون داریم
ا/ت:خوب که‌چی نکنه دوست دخترته....توکه اینی پس ببین دوست دخترت کیه......یه هرزه یا دزد یا....
من:خانمییی زبون دراوردی باید کوتاهش کنم.............خب داشتم می گفتم مهمون امروزمون دختر خاله ساشا هستش الان میرم از فرودگاه میارمش تو هم باید بیای
ا/ت:قشنگ معلومه دوسش داری وقتی اسمشو میگی چشمات برق میزنه
دستمو کوبیدم به میزو گفتم :دیگه زیادی زر زر میکنیییی (با داد) برو لباس تو بپوش بریم
ا/ت:سره من داد نزن نمیام
من:تو زنه منی هرطور دلم بخواد باهات صحبت میکنم(باداد)
از دید ا/ت‌
پذیرایی روترک کردمو رفتم بالا تو اتاقم تا لباسمو عوض کنم

بابای تا پارت بعد 😘

#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
دیدگاه ها (۵)

عکس لباس کوک تو فیک عشق در نفرت

معرفی شخصیت فیک عشق در نفرت

کپشن

لباس ات تو مهمونی عشق در نفرت

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط